up

نویسنده: ادمین سایت

1402/3/7

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در جنگ با ایران شرکت داشتند؟

آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در جنگ با ایران شرکت داشتند؟

مقدمه

بررسی های ما نشان می دهد که تمامی مدارک و منابع ادعای حضور حسنین (علیهما السلام) در فتوحات دوران خلفا، منحصر به کتب اهل تسنن بوده و اثری از این مطلب در کتب شیعه وجود ندارد. لذا نه اهل تسنن می توانند با آن بر شیعه محاجّه کنند، و نه یک شیعه می تواند بر اساس آن اعتقاد خود را بسازد (چه این که مطالب مخالف آن در منابع مورد قبول فریقین بسیار است).

 

جالب است بدانیم دراین باره، مدارک و اسناد اهل تسنن، حتی برای خودشان اعتبار کافی ندارند.

 

برخی مورخین به امام حسن و حسین (علیهما السلام) نسبت داده اند که در دو جنگ دوران خلفا شرکت داشته اند:

 

یکی فتح آفریقا در یکی از سال های 26 تا 29 هجری

 

دیگری فتح گرگان و مازندران در سال 30 هجری

 

با توجه به این که مرگ خلیفه ی دوم در سال 23 هجری بوده، هر دو جنگ مربوط به دوران خلافت عثمان می‌باشد.

جنگ اول- فتح آفریقا

تنها مورخی که از حضور حسنین (علیهما السلام) در این جنگ سخن گفته، ابن خلدون (متوفای 808هـ) است. او در حوادث سال 26 هجری می نویسد:

در سال 26 عثمان، عمرو عاص را از خراج مصر عزل کرد و به جایش عبد الله بن ابی سرح برادر رضاعی خود را به جای او گماشت.

عثمان یک سال قبل به او امر کرده بود که با آفریقا بجنگد، و به او گفته بود: اگر آفریقا به دست تو فتح شود، خمس خمس غنائم به تو خواهد رسید. او عقبة بن نافع و عبد الله بن نافع را با سپاه به سوی آفریقا فرستاده بود، ولی آن دو سپاه با مالی که از آن ها می گرفتند مصالحه کرده بودند، چون نمی توانستند به خاطر کثرت اهل آفریقا داخل آن شوند.

سپس عبد الله بن ابی سرح از عثمان درباره ی جنگ اجازه خواست و از او کمک طلبید. عثمان هم با صحابه مشورت کرد و آن ها این کار را تائید نمودند. لذا عثمان سپاهی گران از مدینه برای او تجهیز کرد، که در آن جماعتی از صحابه بودند، از جمله عبد الله بن عباس، عبد الله بن عمر، عبد الله بن عمروعاص، عبد الله بن جعفر، حسن و حسین، و عبد الله بن زبیر و اینان در سال 26 با عبد الله بن ابی سرح رفتند.

تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق1 ص 128 (مؤسسة الأعلمي – بيروت – 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 573 و 574 (دار القلم – بيروت – 1984م)

نکته ی مهم: نه تنها حضور حسنین (علیهما السلام) در کتب تاریخ پیش از ابن خلدون، مثل کتاب الفتوح، فتوح البلدان، تاریخ الأمم والملوک، الکامل، البدایة، المنتظم و … وجود ندارد، بلکه اصل ماجرای فتح افریقا هم، به صورت های مختلفی در کتب ضبط شده است.

مثلا:

* برخی مورخین همچون طبری (310هـ)، ابن جوزی (597هـ) و ابن کثیر (774هـ) اصلاً ارسال صحابه برای فتح آفریقا را نقل نکرده اند.

* برخی مثل ابن اثیر (630هـ) ماجرا را ضمن حوادث سال 27 هجری نقل کرده و چنین می نویسد:

عبد الله بن ابی سرح وقتی به ولایت رسید، درخواست حمله به آفریقا را از عثمان نمود. عثمان نیز با گروهی از صحابه که نزدش بودند مشورت کرد که بیشتر آن ها این کار را تائید کردند. پس عثمان سپاهی از مدینه برای عبد الله بن سعد تجهیز کرد، که در آن جماعتی از بزرگان صحابه مثل عبد الله بن عباس و غیر او حضور داشتند.

الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 2 ص 482 و 483 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1415هـ) ج 3 ص 89 (دار صادر – دار بيروت – 1386هـ/ 1966م)

 

خلیفه بن خیاط (240هـ) که از همه ی این ها مقدم تر است، و نیز ابن حبان (354هـ) در وقایع سال 27 هجری تنها از حضور سه عبد الله یعنی ابن عمر، ابن عمرو، و ابن زبیر در همراهی با ابن ابی سرح سخن گفته اند:

تاريخ خليفة بن خياط، خليفة بن خياط، ص 159 (دار القلم – بيروت / مؤسسة الرسالة – دمشق- 1397هـ)

ابن عساکر (571هـ) و ابن حجر (852هـ) نیز همین مطلب را از خلیفه بن خیاط نقل کرده اند:

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساکر، ج 29 ص 38 (دار الفكر – بيروت – 1995م)

الإصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 110 (دار الجيل – بيروت – 1412هـ/ 1992م)

* اما ابن اعثم کوفی (314هـ) جزئیات بیشتری را نقل کرده است که بسیار مهم هستند. او می نویسد:

عثمان در ابتدا به خاطر سخنی از عمر بن خطاب با درخواست عبد الله بن ابی سرح مبنی بر جنگ با آفریقا مخالفت نمود. سپس با تعدادی از اصحاب شورای شش نفره ی عمر بن خطاب مانند: امیر المومنین علی (علیه السلام)، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید مشورت کرد. همگی اینان با چنین جنگی اعلام مخالفت نمودند.اما عثمان راضی نشد و از دو نفر دیگر از صحابه یعنی زید بن ثابت و محمد بن مسلمه نظر خواست. آن دو این جنگ را تجویز نمودند. بعد عثمان مردم را به این کار دعوت کرد و بسیاری صحابه دعوت او را پذیرفتند، از جمله: عبد الرحمن پسر ابو بکر، عبد الله و عاصم پسران عمر بن خطاب، عبد الرحمن بن زید بن خطاب، عبد الله بن زبیر، عبد الله بن عمرو عاص، عبد الرحمن بن اسود، بشر بن ارطاة، مسور بن مخرمه و تعدادی از فرزندان صحابه.

سپس مردم نزد عثمان جمع شدند، در حالی که 4800 نفر از قبایل مختلف بودند.

كتاب الفتوح، ابن اعثم، ج 1 ص 358 و 359 (دار الأضواء – بيروت – 1411هـ/ 1991م)

جمع بندی

چنان که ملاحظه گردید، تنها مورخی که از حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح آفریقا سخن گفته، ابن خلدون مغربی در قرن هشتم است، و پیش از او هیچ کس چنین مطلبی را نقل نکرده است. با توجه به این که نام این دو امام همام کم و کوچک نیست، بدیهی است که اگر در این فتوحات حضور داشتند، مورخین حتماً ایشان را یاد می کردند. معلوم نیست که ابن خلدون این سخن را از کجا آورده و با کدام سند در کتابش وارد کرده است. لذا چنین سخنی هرگز از او پذیرفته نیست.

نکته ی مهم دیگر نقل ابن اعثم است که در آن از مخالفت شخص امیر المومنین (علیه السلام) با این جنگ سخن گفته شده است. این مساله در اعتقاد شیعی نشان دهنده ی نظر حسنین (علیهما السلام) درباره ی این جنگ نیز هست، و عدم حضور ایشان را در این جنگ در پی دارد.

 

به نظر می رسد ابن خلدون می خواسته اقدام عثمان در لشکرکشی به آفریقا و گسترش دامنه ی حکومت اش در عین مخالفت بزرگان صحابه از جمله امیر المومنین (علیه السلام)، و همچنین وعده هائی که به برادر رضاعیش عبد الله بن ابی سرح داده بوده را، با وارد کردن خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به سپاه فاتح، توجیه و تصحیح نماید؛ وعده هائی که بعد از فتح عملی شد.

جنگ دوم- فتح گرگان و مازندران

مدارک حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح گرگان و مازندران، به دو دسته تقسیم می شود. در دسته ی اول از ورود آن دو امام به شهر اصفهان در مسیر گذر به گرگان خبر داده شده است.

و در دسته ی دوم نام آن دو امام به عنوان همراهان سعید بن عاص فرمانده آن جنگ ذکر شده است.

دسته ی اول- ورود به اصفهان در مسیر گرگان

سه مورخ به نام‌های حمزة بن یوسف جرجانی (345هـ)، ابو الشیخ اصفهانی (369هـ)، ابو نعیم اصفهانی (430هـ) اینگونه نوشته‌اند:

امام حسن (علیه السلام) به همراه عبد الله بن زبیر، به صورت سپاه در راه گرگان وارد اصفهان شدند.

تاريخ جرجان، أبو القاسم الجرجاني، صص 46 و 48 (عالم الكتب – بيروت – 1401هـ/ 1981م)

طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، أبو الشيخ الأصبهاني، ج 1 ص 191 (مؤسسة الرسالة – بيروت – 1412هـ/ 1992م)

تاريخ أصبهان، أبو نعيم الأصبهاني، ج 1 صص 69 و 72 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1410 هـ/ 1990م)

البته جرجانی ادعای حضور امام حسین (علیه السلام) در گرگان را نیز کرده، اما هیچ مدرکی برای اثبات آن ارائه ننموده است.

درباره ی این مدارک و صحّت نقل آن ها نکات زیر قابل طرح است:

نکته ی یکم) تمامی نقل ها یک سند بیشتر ندارد، که آن هم به شدّت ضعیف و غیر قابل اعتماد است.

اگر نگاهی بیاندازیم به اسنادی که این سه مورخ برای نقل خود آورده اند، متوجه می شویم که همه ی آن ها در واقع در حال نقل مطلب با یک سند هستند:

 

ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه …

حدثناه عبد الله بن محمد ثنا أبو بشر عن بعض مشايخه …

عن أبي بشر أحمد بن محمد المروزي سمعت العباس بن عبد الرحيم في إسناد ذكره …

وذكر عباس بن عبد الرحمن المروزي في كتابه التاريخ …

این سند چنین است:

” أحمد بن محمد أبو بشر المروزى” از ” العباس بن عبد الرحيم المروزي “.

اما سه اشکال عمده بر این سند وارد است:

اشکال اول- مجهول بودن راوی

راوی اصلی این مطلب یعنی “عباس مروزی” فردی مجهول و ناشناس می باشد که اثری از نام و ذکر او در کتب رجال، تاریخ و حدیث وجود ندارد.

تنها جائی که می توان نامی از او یافت، بخشی از کتاب یکی از علمای شیعه یعنی سید علی بن طاووس (664هـ) است. ایشان در فصلی از کتاب خویش، به ذکر وقایع ارتداد پس از رحلت نبی مکرم اسلام (صلّی الله علیه و آله) از کتاب تاریخ مروزی پرداخته است.

 

محقق غربی کتب سید بن طاووس هم، نتوانسته این کتاب و نویسنده اش را شناسائی کند. اتان گلبرگ درباره ی این کتاب می نویسد:

 

606 . * * ؟ تاريخ / العباس بن عبد الرحمن المروزى كشف المحجة 69 – 70 مؤلف ( كه ابن طاووس او را ” مورخ ” توصيف مى كند [ من اصحاب التواريخ ] ) ناشناخته است . در كشف عنوان تأليف ياد نشده است ; بخشى كه ابن طاووس از آن نقل كرده مربوط به ” رده ” است . اين بخش را مجلسى ( بحار 28 / 11 – 12 ) از تأليفى از ابن طاووس نقل مى كند اما آن را نمى شناساند اما روشن است كه به نقل از كشف مى باشد . مجلسى از تأليف مروزى با عنوان ” تاريخ ” ياد مى كند .

كتابخانه ابن طاووس، إتان گلبرگ، ص 564 (كتابخانه عمومي آية الله مرعشي نجفی – قم – 1371ش)

 

 

اشکال دوم- کذاب بودن راوی

“ابو بشر مروزی” که ناقل بعدی این ماجراست، به شدت تضعیف شده و متهم به دروغگوئی، وضع حدیث و دستکاری در اسناد است.

ذهبی و ابن حجر از بزرگان اهل تسنن درباره ی او می نویسند:

 

ابن حبان می گوید: از کسانی است که متون احادیث را وضع و جعل کرده و اسناد را دگرگون می کند. شایسته است که ترک شود، چرا که بیش از ده هزار حدیث را بر افراد ثقه وضع کرده است، که من بیش از سه هزار حدیث از آن ها را نوشته ام و شک ندارم که وی آن ها را دگرگون کرده است. او در آخر عمرش اساتیدی برای خود ادعا می کرد که آن ها را ندیده بود.

ابن حبان سپس سی و اندی حدیث از او نقل می کند که همگی دارای اسناد تغییر یافته است.

دارقطنی می گوید: او حدیث وضع می کرد.

شیخ ابو بکر ضبعی و ابو علی حافظ هم او را تضعیف نموده اند.

خطیب بغدادی می گوید: متروک الحدیث است.

ابن عدی می گوید: احادیث ناشناخته ای نقل کرده که من آن ها را در مرو دیده ام. امر او در ضعف آشکار است. من دیدم که دغولی او را به کذب متهم می کرد. او از اسماعیل بن احمد والی خراسان روایات باطلی نقل کرده، و همچنین احادیثی نقل کرده که باعث انکار بر او شده است.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الذهبي، ج 1 ص 294، رقم 581 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1995م) ج 1 ص 149، رقم 582 (دار المعرفة – بيروت)

لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 1 ص 290، رقم 860 (مؤسسة الأعلمي- بيروت – 1406هـ/ 1986م)

اشکال سوم- مرسل بودن سند

ابو بشر مروزی متوفای 323 هجری می باشد، لذا استادان او و عباس مروزی حداکثر متوفای نیمه ی دوم قرن دوم هجری خواهند بود. به این ترتیب این سند دارای اتصال زمانی تا زمان واقعه نبوده، و محکوم به ارسال است. نزد علمای رجال چنین سندی ضعیف تلقّی می گردد.

در مجموع می توان گفت که سند این نقل به هیچ عنوان قابل اعتماد نبوده، و بلکه مردود است.

نکته ی دوم) در تعیین سال فتح گرگان و مازندران، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.

برخی مورخان اساساً فتح جرجان و طبرستان را مربوط به یکی از سال های 18 یا 22 هجری و خلافت عمر بن خطاب می دانند.

طبری با اشاره به نظر برخی دیگر از مورخان که “فتح جرجان” و “فتح طبرستان” را در سال 18 هجری می دانند، قسمتی از این وقایع را در ضمن حوادث سال 22 هجری آورده و سپس می نویسد:

اما مدائنی در آنچه ابو زید عمر بن شبه از او برای مان حدیث کرده، می گوید: گرگان در سال 30 و در زمان عثمان فتح شد.

وأما المدائني فإنه قال فيما حدثنا أبو زيد عنه فتحت جرجان في زمن عثمان سنة ثلاثين.

تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 538 (دار الكتب العلمية – بيروت) ج 3 ص 233 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل – لندن)

به همین ترتیب ابن اثیر هم نقل های فتح گرگان و مازندران در سال 22 را ذکر کرده و در پایان می نویسد:

گفته شده فتح آن ها در سال 18 هجری بوده، و همچنین گفته شده در سال 30 و زمان عثمان بوده است.

وقيل كان فتحها سنة ثمان عشرة وقيل سنة ثلاثين زمن عثمان.

الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 2 ص 427 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1415هـ) ج 3 ص 25 (دار صادر – دار بيروت – 1386هـ/ 1966م)

لذا می توان گفت وقتی در اصل وقوع جنگ برای فتح گرگان و مازندران در زمان خلافت عثمان بن عفان تردید وجود دارد، به طریق اولی حضور حسنین (علیهما السلام) در آن فتوحات، غیر قابل اثبات می باشد. چرا که این مساله فرع بر آن است.

برای این که اهمیت دانستن زمان درست این جنگ ها را دریابیم، خوب است نظر جرجانی را ببنیم. او پس از ذکر ورود امام حسن (علیه السلام) به اصفهان می نویسد:

اگر این مطلب ثابت شود، معلوم می شود که در زمان امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بوده است.

فان ثبت هذا يدل على أنه كان في أيام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

چنانچه سخن جرجانی را بپذیریم، عملاً حضور حسنین (علیهما السلام) در جنگ های زمان خلفای سه گانه رد خواهد شد.

دسته ی دوم- حضور به همراه سعید بن عاص

چه کسانی چنین ادعایی کرده‌اند؟

بلاذری (279هـ)، طبری (310هـ)، مقدسی (507هـ)، ابن جوزی (597هـ)، ابن اثیر (630هـ)، کلاعی (634هـ)، ابن کثیر (774هـ)، ابن خلدون (808هـ)، محمد بن عبد الوهاب (1206هـ)

فتوح البلدان، البلاذري، ج 2 ص 411 (مكتبة النهضة المصرية – القاهرة – 1956م) ص 330 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1403هـ)

تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 607 (دار الكتب العلمية – بيروت) ج 3 ص 323 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل – لندن)

البدء والتاريخ، المطهر المقدسي، ج 5 ص 198 (مكتبة الثقافة الدينية – بورسعيد)

المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، أبو الفرج ابن الجوزي، ج 5 ص 7 (دار صادر – بيروت – 1358هـ)

الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج 3 ص 6 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1415هـ) ج 3 ص 109 (دار صادر – دار بيروت – 1386هـ/ 1966م)

الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله، الكلاعي الأندلسي، ج 4 ص 414 (عالم الكتب – بيروت – 1417هـ)

البداية والنهاية، ابن كثير، ج 7 ص 154 (مكتبة المعارف – بيروت) ج 7 ص 173 و 174 (دار إحياء التراث العربي- بيروت – 1408هـ/ 1988م)

تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 135 (مؤسسة الأعلمي – بيروت – 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 582 (دار القلم – بيروت – 1984م)

مختصر السيرة، محمد بن عبد الوهاب، ص 312 (مطابع الرياض – الرياض)

درباره ی این مدارک و صحّت نقل آن ها نکات زیر قابل طرح است:

نکته ی یکم) تمامی نقل ها به مدائنی (225هـ) باز می گردد.

بلاذری (279هـ) منبع خود را ذکر نکرده و به گفتن عبارت ” فيما يقال” بسنده کرده است. ولی با توجه به نقل های سایر مورخین و از جمله طبری، معلوم می شود که نقل بلاذری هم از مدائنی (225هـ) است.

در سندی که طبری (310هـ) آورده، نام مدائنی به چشم می خورد: “حدثني علي بن محمد”.

نقل مقدسی (507هـ) هم بسیار شبیه نقل بلاذری است و با توجه به تاخرش، به احتمال قوی از وی گرفته است.

نقل ابن جوزی (507هـ) که به وضوح همان نقل طبری است.

ابن اثیر (630هـ) اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:

من نمی گویم که همه ی حوادث تاریخی را جمع کرده ام، زیرا کسی که در موصل است، از آنچه در دورترین نقطه ی شرق و غرب است نمی تواند اطلاع دقیق کسب کند، ولی می گویم در این کتابم هر چه که تاکنون در یک کتاب جمع نشده بوده را جمع کرده ام، و هر کس در آن بنگرد صحت این مطلب را خواهد دانست. پس – در ذکر حوادث –  از کتاب تاریخ کبیر که آن را امام ابوجعفر طبری تالیف کرده شروع می کنم. زیرا آن کتابی است که همه به آن اعتماد کرده، و هنگام اختلاف به آن مراجعه می کنند. پس تمام شرح حال های آن را آورده ام.

کلاعی (634هـ) تصریح نموده که مطلبش را از طبری نقل می کند: “وذكر الطبري بإسناد له”.

ابن کثیر (774هـ) هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند و در اینجا تصریح کرده که این مطلب، قول مدائنی است: ” فذكر المدائني”.

ابن خلدون (808هـ) نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:

 

و این پایان سخن درباره ی خلافت اسلامی است، و آنچه از ارتداد، فتوحات و جنگ ها و نیز اتفاق و اجتماع در آن رخ داده. من خلاصه ی نکات مهم و اصلی آن ها را از کتاب طبری که همان کتاب تاریخ کبیرش می باشد آورده ام. زیرا آن کتاب موثق ترین کتابی است که در این باره دیده ایم، و دورترین کتاب از مطاعن و شبهه هائی است که درباره ی بزرگان امت و بهترین و عادل ترین شان از صحابه و تابعین وجود دارد.

تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 187و 188 (مؤسسة الأعلمي – بيروت – 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 650 (دار القلم – بيروت – 1984م)

در مجموع می توان گفت که نقل همه ی مورخین پیش گفته، به یک نفر باز می گردد و آن هم کسی نیست جز مدائنی.

نکته ی دوم) سند نقل مدائنی به شدّت مخدوش و غیر قابل اعتماد است.

اولاً: “حنش بن مالک تغلبی” که راوی این مطلب است، مجهول بوده و وثاقتش ثابت نیست. در کتب رجال و حدیث  نامی از او نیست؛ تنها یک جا توضیحی درباره ی او آمده که آن هم باعث ذمّ اوست.

شمشاطی در کتابی که به شعر و شعرا اختصاص دارد، می نویسد:

حنش بن مالک تغلبی به دیدار حاکمان می رفت و نزد آن ها بزرگ مرتبه بود.

كان حنش بن مالك التغلبي زوارا للملوك ، عظيم القدر فيهم .

الأنوار ومحاسن الأشعار، الشمشاطي، ص 98 (منشورات وزارة الأعلام العراقية – بغداد – 1976م)

ثانیاً: “علی بن مجاهد” راوی بعدی این نقل نیز نزد علمای رجال اهل تسنن متروک و متهم به دروغگوئی است. او همچنین قاضی ری نیز بوده است.

اگرچه جریر، احمد حنبل، یحیی بن معین (در یکی از دو قول منسوب به وی) و ابن حبان وی را توثیق نموده اند، اما برخی دیگر همچون ابن معین (در قول دیگرش)، ابن ضریس، ابن مهران، و ابوغسان او را تکذیب نموده اند. ر.ک.:

تهذيب الكمال، المزي، ج 21 ص 118 و 119، رقم 4127 (مؤسسة الرسالة – بيروت – 1400هـ/ 1980م)

تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ج 7 ص 330، رقم 613 (دار الفكر – بيروت – 1404هـ/ 1984م)

یحیی بن معین سخن جالبی درباره ی “علی بن مجاهد” دارد که نقل های او در خصوص فتوحات را زیر سوال می برد. او می گوید:

 

علی بن مجاهد حدیث جعل می کرد، و کتاب مغازی (=جنگ ها) را تالیف نموده و برای کلامش سند وضع کرده است.

قال صالح بن محمد الحافظ : سمعت يحيى بن معين ، و سئل عن على بن مجاهد فقال : كان يضع الحديث ، و كان صنف كتاب ” المغازى ” و كان يضع للكلام إسنادا .

ابن حجر عالم بزرگ رجال اهل تسنن نیز در یک جمع بندی راجع به وی می نویسد:

علی بن مجاهد بن مسلم، قاضی کابلی. متروک و از طبقه ی نهم روات است. در شیوخ احمد حنبل، فردی ضعیف تر از او نیست. بعد از سال 180وفات یافته، و ترمذی از او حدیث نقل کرده است.

تقريب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ص 405، رقم 4790 (دار الرشيد – سوريا – 1406هـ/ 1986م) ص 704، رقم 4790 (دار العاصمة) ج 1 ص 702 (دار الكتبة العلمية – بيروت – 1415 هـ/ 1995م)

ثالثاً: چنان که ذکر شد، علی بن مجاهد متوفای بعد از 180 هجری است، و شیوخ او در که در کتاب تهذیب الکمال ذکر شده اند، در حدود سال های 145 تا 175 هجری از دنیا رفته اند. پس حنش بن مالک هم باید در همین سال ها وفات یافته باشد. لذا معلوم می شود که این نقل مشکل ارسال سند هم دارد، یعنی سند متصلی تا زمان واقعه ندارد. معلوم نیست که حنش بن مالک چطور توانسته از اتفاقی که بیش از یک قرن از آن می‌گذرد، اطلاع حاصل کند!

در مجموع می توان گفت که این سند دچار سه اشکال است: مرسل بودن، و مشتمل بودن بر افراد کذاب و مجهول.

نکته ی سوم) مدائنی و سایر راویان، در این گونه نقل ها مورد اعتماد نیستند.

گفته شد که حنش بن مالک زیارت کننده ی ملوک و عظیم القدر نزد آن ها، و علی بن مجاهد قاضی حکّام بوده است. یعنی هر دو از دوستداران و هواداران بنی عباس بوده اند. لذا نشر مطالبی که نشان از همراهی بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) با خلفا در کشورگشائی ها دارد، می توانسته برای بنی عباس بسیار سودمند باشد.

به علاوه مقام و موقعیت مدائنی که این مطلب را از علی بن مجاهد نقل کرده، نشان از سرسپردگی اش به بنی امیه و بنی عباس دارد. برای شناخت مدائنی به ذکر دو مطلب بسنده می کنیم.

الف) نقل فراوان از یک عثمانی و جاعل حدیث برای بنی امیه

“عوانة بن الحكم” فردی است عثمانی که گفته شده برای بنی امیه اخباری وضع می کرده است. جالب آن که مدائنی از این فرد بسیار نقل کرده، تا جائی که گفته اند: بیشتر اخبار مدائنی از اوست.

روى عبد الله بن المعتز عن الحسن بن عليل العنزي أن عوانة بن الحكم كان عثمانيا وكان يضع أخبارا لبني أمية.

وعامة أخبار المدائني عنه.

معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 صص 512 و 529 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ/ 1991م)

نكث الهميان في نكت العميان، الصفدي، ص 207 و 208 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1428هـ/ 2007م)

لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 386، رقم 1167 (مؤسسة الأعلمي- بيروت – 1406هـ/ 1986م)

تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأخبار الشنيعة الموضوعة، الكناني، (دار الكتب العلمية – بيروت – 1399هـ)

ب) ارتباط با ندیم آوازه خوان خلفای عباسی!

“اسحاق بن ابراهیم موصلی” (متوفای 235هـ) که همدم و همنشین خلفای عباسی رشید، مامون و واثق بوده، ید طولائی در آوازخوانی و ساخت سازها داشته و به همین علت نزد خلفا به جایگاه بلندی دست یافته است.

ابن النديم الموصلي (155 – 235 ه = 772 – 850 م) إسحاق بن إبراهيم بن ميمون التميمي. تفرد بصناعة الغناء، وكان عالما باللغة والموسيقى والتاريخ وعلوم الدين وعلم الكلام، راويا للشعر حافظا للاخبار، شاعرا، له تصانيف، من أفراد الدهر أدبا وظرفا وعلما.

نادم الرشيد والمأمون والواثق العباسيين.

الأعلام، خيرالدين الزركلي، ج 1 ص 292

اما مدائنی رابطه ی حسنه ای با این فرد داشته، به گونه ای که برای پر کردن جیب هایش به سراغ وی می رفته است!!

احمد بن ابی خیثمه می گوید: پدرم ابو خیثمه و یحیی بن معین و مصعب زبیری، شب ها بر در خانه ی مصعب جلسه داشتند. شبی از شب ها مردی سوار بر الاغی خرامان و لباسی نیکو بر آن ها گذر کرد. پس ایستاد و سلام داد. یحیی بن معین به طور اختصاصی با او سخن گفت و پرسید: ای ابو الحسن! به کجا می روی؟ گفت: به سوی آن فرد کریمی می روم که جیبم را از بالا تا پائین از درهم و دینار (سکه ی طلا و نقره) پر می کند. ابن معین پرسید: آن فرد کیست ای ابو الحسن؟ گفت: ابو محمد اسحاق بن ابراهیم موصلی.

وقتی آن مرد رفت، یحیی بن معین گفت: او موثق موثق موثق است (کنایه از اوج و شدّت وثاقت).

احمد بن ابی خیثمه می گوید: از پدرم پرسیدم: آن مرد که بود؟ گفت: مدائنی.

الأمالي، اليزيدي، ص 143 (مطبعة جمعية دائرة المعارف – حيدر آباد الدكن – الهند- 1397هـ/ 1938م)

تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 12 ص 54 (دار الكتب العلمية – بيروت)

معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 ص 221 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ/ 1991م)

سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 10 ص 401 (مؤسسة الرسالة – بيروت – 1413هـ)

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الذهبي، ج 16 ص 289 و 290 (دار الكتاب العربي- بيروت – 1407هـ/ 1987م)

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الذهبي، ج 5 ص 185، رقم 5927 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1995م) ج 3 ص 153، رقم 5921 (دار المعرفة – بيروت)

لسان الميزان، ابن حجر العسقلاني، ج 4 ص 253، رقم 689 (مؤسسة الأعلمي- بيروت – 1406هـ/ 1986م)

و معلوم است که این مواهب از سوی ندیم خلفا از چه رو به مدائنی که یک تاریخ نگار بوده، می رسیده است.

رابطه ی مدائنی با این فرد چنان نزدیک بوده که گفته اند:

مدائنی – که اصلیتی بصری داشته و در مدائن می زیسته – در بغداد به اسحاق بن ابراهیم موصلی پیوسته و هرگز از او جدا نشده، تا این که در خانه ی وی وفات یافته است.

الفهرست، أبو الفرج النديم، ص 147 (دار المعرفة – بيروت – 1398هـ/ 1978م)

معجم الأدباء (إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب)، ياقوت الحموي، ج 4 ص 220 (دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ/ 1991م)

سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 10 ص 400 و 401 (مؤسسة الرسالة – بيروت – 1413هـ)

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الذهبي، ج 16 ص 290 (دار الكتاب العربي- بيروت – 1407هـ/ 1987م)

در مجموع می توان گفت که مدائنی و سایر رواتی که در سند نقل او قرار دارند، افرادی سرسپرده به دستگاه خلافت حاکم بوده، و لذا هیچ بعید نیست که بخواهند مطالبی را به دروغ به نفع خلفا و بر ضدّ اهل بیت (علیهم السلام) نقل کنند.

 

در پایان خوب است نقل دیگری از مدائنی را ببینیم که در آن نامی از حسنین (علیهما السلام) در میان صحابه ای که با سعید بن عاص به فتح گرگان و مازندران رفتند، نیست:

وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبدالله بن العباس وعبدالله ابن عمر وابن الزبير وعبدالله بن عمرو بن العاص.

تاريخ الأمم والملوك، الطبري، ج 2 ص 608 (دار الكتب العلمية – بيروت) ج 3 ص 324 (مؤسسة الأعلمي- بيروت/ مطابق الطبعة بريل – لندن)

جمع بندی

اگرچه منابع تاریخی فراوانی حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح گرگان و مازندران را آورده اند، اما همه ی آن ها تنها به دو سند ختم می شود، که هیچ کدام از آن دو سند نیز صحیح نبوده، بلکه مرسل، و مشتمل بر افرادی مجهول و حتی کذاب است.

به علاوه اصل وقوع چنین جنگی در زمان خلافت عثمان زیر سوال است.

همچنین نقلی وجود دارد که نامی از حضور آن دو امام در چنین جنگی نیامده است.

بنابر این جائی برای استناد به این مطلب باقی نمی ماند.

امام حسین

,

امام حسن

,

جنگ ایران و اعراب

,

نظرات کاربران


محتوای مرتبط

  • مردم مدینه یا امت اسلام؟
  • پادشاه اسب ها
  • چرا نام علی در اذان ماست؟
  • پنج عهد با علی بن ابیطالب علیه السلام
  • عزاداری، محرم، خوزستان و طرح یک سوال