1402/9/8
بهتر است به آنها بگوییم مردم مدینه و نه امت اسلام. امت اسلام یعنی مسلمانانی وفادار به پیامبرشان. مسلمانان یعنی آدم حسابیهای فرهیخته و با ایمان. نه آن یکلاقباهایی که تا قبل از پیامبرشان، حتی آب آشامیدنیشان کثیف و آلوده بود [1] و حالا راه افتادهاند تا خانهی دخترِ همان پیامبر را آتش بزنند. [2]
البته همهی آنها هم، مطلقا آدمهای بدی نبودند. در میان آن جمعیت چند دههزار نفری، افراد کمی، برای خودشان کسی بودند؛ مثل سلمان و مقداد و ابوذر. حتی زبیر هم در زمرهی آدم حسابیها باقی مانده بود. گرچه تعدادشان خیلی کم بود ولی آنقدری بودند که در تاریخ مدینه بنویسند: انگشتشمار آدم خوب هم پیدا میشد.
به روزهای سیاه مدینه برگردیم. جایی که اعراب جاهلی، همانها که دختر زنده به گور میکردند، از پوست درختان میخوردند و جهالت از سر و رویشان میریخت، نمک خوردند و نمکدان شکستند. به روزی برگردیم که به یکی از همان اهل مدینه گفتند این خانهای که میخواهی بسوزانی، خانهی فاطمه دختر رسول خداست. اما گوشش بدهکار این حرفها نبود. میگفت: حتی اگر فاطمه در خانه خانه باشد، آن را میسوزانم. [3] معلوم نیست آنهمه حقد و کینه را از کجا جمع کرده و در دلش انباشت کرده است.
در آن مقطع از تاریخ، ما چیزی به نام امت اسلام نداشتیم. اگر داشتیم آن حوادث تلخ پیش نمیآمد و آن خانه نمیسوخت و فاطمهی زهرا در اثر صدمات و لطمات، کشته نمیشد. اگر امت اسلام وجود داشت، آنها به صورتی خودجوش و یکپارچه و سازماندهی درونی جلوی خانهی علی بن ابیطالب صف میکشیدند و مانع از حملهی مهاجمان میشدند.
وقتی از امت اسلام حرف میزنیم یعنی مجموعهای که تحت لوای رسول خدا، هدفی واحد و انگیزههایی مشترک دارند. توان و توجهشان به سمت پیامبرشان است و از او حرف شنوی دارند و سنت او را به جا میآورند و جانشینی که او انتخاب کرده را میپذیرند. نه اینکه باری به هرجهت باشند و اگر در این بین عدهای آمدند و مسیر را تغییر دادند، خودشان را اسیر و مملوک «آن دیگرها» قرار دهند.
از این رو میتوان گفت مردم مدینه نه امت شده بودند و نه حتی شکل منسجمی به خود گرفته بودند. یک امت منسجم و هدفمند با داشتن اهداف و چشم اندازهای بلند و قواعد عرفی پابرجا به این سادگی دچار وادادگی نمیشود. اما آنها وادادند. خیلی زود شکستند و عهد و پیمانشان را فراموش کردند. پس بهتر است بگوییم مردم مدینه و نه امت اسلام.
مردم مدینه به عقب برگشتند. آنهمه رنج و زحمت پیامبر (ص) را کنار گذاشتند و دوباره همان جاهلان قبلی شدند. همان متوحشهایی که به خانهای حمله میکنند و زنی را میکشند. وقایع بعد از سقیفه و تدارک حمله وحشیانه در شهر برای بیعت گرفتن از همهی مردم خود گواهی بر این ماجراست. حتی شاید کسی ثبت نکرده باشد ولی بعید نیست که دوباره دخترانشان را زنده به گور هم کرده باشند.
مردم مدینه از پیامبرشان انتقام هم گرفتند. انتقام از این بابت که چرا ما را با بتهایمان تنها نگذاشتی و چرا نگذاشتی از همان آبشخور شتران، آب بنوشیم و چرا جلوی ما را بابت زنده به گور کردن دخترانمان گرفتی؟! تجلی این انتقام در همان هجوم به خانهی دخترِ او بود. سپس تغییر دادن در آموزههای او.
[1] خطبه فدک؛ حضرت زهرا؛ از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند
[2] ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
[3] ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹، باب کیف کانت بیعة علی بن ابی طالب کرم الله وجهه
فاطمیه
,