up

حقیقت توحید..

این کتاب در سال 1382 توسّط عبدالعلی موحّدی به رشته تحریر درآمده است و در سال 1397 توسط انتشارات نیک معارف به زیور طبع آراسته شده است.

55,000 تومان

نا موجود

موجودی: 0عدد

- +

با رواج بحث ها و برّرسی های فراوانی پیرامون مفهوم توحید و شرک میان اندیشمندانِ دینی، پایه‌ی بسیاری عکس العمل های پیروان مذاهبِ مختلف نسبت به یکدیگر نهاده شده است. تشیع نیز، به عنوان اصیل ترین اعتقاد راستین اسلامی، از همان ابتدا به ناحق متّهم به شرک شده است. این اتّهام برگرفته از کج فهمی و بداندیشی مخالفان، در رابطه با عظمت و جلال اولیای خداوند می‌باشد و از روی کینه و خباثت، شیعیان را به واسطه‌ی اظهار ارادت و احترام به بارگاه قدس ائمّه اطهار (ع)، به تُهمت شرک آلوده اند. این کتاب پژوهشی است پیرامون مبحث توحید و شرک، و پاسخی است دوباره به شُبهات و اتّهامات مخالفان در این باب، تا کج اندیشی و کوته نظری آنان در مسأله‌ی توحید و شرک نمایان شود و پاکیِ دامن شیعه از چنین نسبتهای ناروایی آشکار گردد. با تببین اعتقاد صحیح توحیدی بر اساس آیات قرآنی و روایات ائمّه (ع)، شُبهات مخالفان دفع می‌گردد. با تشریح و اثبات اعتقاد شیعه در مسأله‌ی توحید و شرک و رفع اتّهامات مخالفان در این مورد، از آنجا که روش آنان استناد به ظواهر قرآنی و تمسّکِ ناصواب به برخی روایان شیعی بوده است، لذا در پاسخ نیز از آیات قرآنی و روایات شیعی استفاده شده است تا نشان داده شود: اعتقاد شیعیان و رفتار و منش آنان در قِبال اولیای خود، کاملاً توحیدی و مطابق تعالیم آیات قرآنی بوده، دارای تناقض نمی‌باشد و در مقابل، روش مخالفان در متّهم ساختن شیعیان، روشی ناصواب، غیر علمی و مغرضانه است.

 

 

آشنائی با توحید و اقسامِ آن

توحید دارای معانیِ روشن وفطری است و آن یکی دانستن خدا و نفیِ تشبیه غیرِ خدا به خدا می‌باشد. به منظور ارائه‌ی معنا و ملاک صحیحِ توحید، به برّرسی دو عنوانِ کلّی "توحیدِ ذات" و "توحیدِ صِفات" پرداخته شده است. "توحیدِ ذات" یعنی اعتقاد به این که ذات خداوند دارای نِدّ و نظیر و همانندی نیست. یعنی اگر برای ذاتِ خدا نظیر و مانندی فرض شود، دیگر خدا نخواهد بود و لازمه‌ی خداییِ او، تفرّد و عدم مشابهت با غیر است. معنایِ صحیح توحید این است که خدا شبیه و مانندی ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد و او دارای اجزاء نیست تا به این وسیله تألیف یافته و مرکّب باشد و لذا هیچ جزئی برای او قابل تصوّر نیست. "توحیدِ صفات" یعنی خداوند هیچ شبیه و مثلی ندارد. لذا مخلوقات قادر به توصیفِ او نیستند. زیرا صفات و توصیفاتِ مخلوق، برگرفته از عالمِ مخلوقات است و چون خداوند هیچ شباهتی با خلق ندارد، هیچ توصیفی قابل انطباق بر خدا نخواهد بود. صفاتِ خداوند را تنها می‌توان معنای تنزیهی کرد که هدف آن توصیفِ خداوند نیست، بلکه نفیِ تعطیل است.

ربّ در لغت به معنای صاحبِ اختیار، مالک و صاحبِ چیزی است. مباحث ربوبیّت در دو بخش "تکوینی" و "تشریعی" مطرح می‌گردد. ربوبیّت تکوینی، کلّیه شؤونی است که از جهت تکوین به عالم مربوط می‌گردد، نظیر: خلق، تدبیر و اعطای کمالات. منظور از ربوبیّت تشریعی، حاکمیت و امر و نهی خداوند در امور مربوط به اعمالِ اختیاری بندگان و وظایفِ ایشان است، نظیر: طاعت و عبادت.

نیازمندیِ مخلوقات پس از خلق و ایجادِ اوّلیه مرتفع نمی‌شود. بلکه چون نیازمندی ذاتیِ ایشان است، همواره به فیضِ الهی قائم اند. از اینجا شأن ربوبیّت که همان اداره و تدبیر عالم و مخلوقات است، مطرح می‌شود. بقا و دوام مخلوقات نیز وابسته به خداوند است و هر تغییری در عالم، با اذن و مشیّت خداوند صورت می‌گیرد. تنها مُدبر استقلالی همه‌ی امور در جهان، خداوندِ متعال است. تدبیرِ استقلالیِ خداوند، منافاتی با افعالِ اختیاریِ بندگان ندارد و استطاعتِ انجام هر فعلی، از جانب خداوند اعطا می‌شود.

همان گونه که در خلقتِ خدا جایِ چون و چرا نیست، خداوند می‌تواند در نحوه‌ی تدبیر عالم نیز هر نظامی را برگزیند و هیچ کس از پیش نمی‌تواند برای آن، روش خاصّی را فرض کند. وجود اسباب ظاهری در عالم تکوین روشن است و قابلِ ردّ و انکار نیست. علاوه بر اسباب و عللِ ظاهری و طبیعی، یک دسته عواملِ غیر ظاهری نیز وجود دارد که آن را غیبی می‌گویند؛ مانند وجودِ ملائکه. امرِ غیبی و امرِ شهودی در مخلوق بودن، هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد و در برابر خداوند کاملاً با یکدیگر برابر است. بنابراین هیچ دلیلی بر دیوار کشیدن بین غیب و شهود و اختصاصِ یکی به خدا و دیگری به اسباب وجود ندارد.

با برّرسی ادلّه‌ی نقلی مبنی بر وجودِ اسباب و علل غیبی و نقشِ آن در نظامات عالم، سه مورد : ملائکه، جنّ و قدرتهای غیبیِ انسان مطرح می‌شود.

ملائکه را می‌توان از زمره‌ی کارگزاران و مدبران غیبیِ عالم دانست که تحتِ امر الهی به تدبیرِ عالم، تقسیمِ امر و توفّی اَنفُس، حفظ و کتابتِ اَعمال، استغفار، کارگزاریِ دوزخ و .. مشغولند که وظایف و قدرت های آنان در قرآن آمده است. از آنجا که ملائکه و اَعمال ایشان غیبی است، لذا هم قدرت آن ها و هم قدرتِ خدا به صورت غیبی خواهد بود و کسانی که تفاوت عملِ خدا و خلق را در تنها غیبی و غیرِ غیبی بودن می‌دانند، نمی‌توانند فعلِ ملائکه را از فعلِ الهی جدا کنندو به این ترتیب است که برای خدا شریک قائل می‌شوند.

از مسلّمات قرآنی این است که در عالم هستی، مخلوقاتی مختار غیر از انسان ها و ملائکه نیز موجودند که "جن" نام دارند و در زُمره مخلوقاتِ غیبی خداوند هستند. شاید هیچ موردی روشن تر از این نباشد که ابلیس که جنّ بود، از امر خداوند سرپیچی کرد و به آدم سجده نکرد.

قدرتهای مافوق طبیعی و غیبی، موهبتی الهی است که برخی انسان ها صاحب آن بوده اند. نمونه ای از ایشان که نامشان در قرآن نیز برده شده عبارتند از : حضرت عیسی (ع) ، حضرت سلیمان (ع) ، آصف بن برخیا و ..

 

توحید در ولایت، طاعت و عبادت

انسان که وجود و همه‌ی دارایی ها و کمالات خود را تملیک شده از جانبِ پروردگارش می‌بیند، به بداهتِ عقل می‌یابد که مُعطی این کمالات، حقّ هرگونه امر و نهی را نسبت به او دارا است و انسان خود را در برابرِ هرگونه امر و نهی از جانبِ خالق و مالکِ خویش، مسؤول می‌یابد. این ولایت تشریعی که ولایتی ذاتی و استقلالی است، درباره غیرِ خدای متعال به‌ هیچ وجه صادق نیست و "توحید در ولایت" از آن حاصل می‌گردد. توحید در ولایت، توحید در اطاعت را نیز به ارمغان می‌آورد که خداوند اجازه یا فرمان به اطاعت از دیگری بدهد. اگر کسی این مطلب را نپذیرد، در حقیقت به زعمِ خود دست خدا را در امر و نهی و تشریع بسته است. طبق آیات 59 و 64 سوره مبارکه نساء در مورد اطلاعت از رسول خدا و اولی الامرش، یافتن مصادیق آن بر همه‌ی مسلمانان واجب خواهد بود. اطاعت از غیرِ خدا و امر به این اطاعت از ناحیه‌ی او، نه تنها منافیِ توحید طاعت خداوند نیست، بلکه در حقیقت عینِ اطاعت از خداوند می‌باشد. لازمه‌ی عدم پذیرشِ اطاعت از غیرِ خدا که به امرِ خدا مطاع قرار داده شده است، خروج از دایره‌ی ایمان می‌باشد.

از مهمّ ترین شئون بحثِ توحید، توحید در عبادت است که بندگی کردن، تنها برای او شایسته و سزاوار است. جواز واسطه خواهی در تقرّب به خدا، به دست خودِ خدا است. در قرآن و روایات، شواهدی روشن بر وجود واسطه خواهی در امور غیرِ مادّی و معنوی و توسّل به آن وجود دارد.

 

آشنایی با شرک و اقسام آن

شرک –در معارف دینی- معنای مقابل و متضادّ توحید است. به این ترتیب هرگونه نقضِ توحید، شرک می‌باشد. معنای لُغوی شرک، در آمیختن سهم ها و مشارکت در یک امر می‌باشد. هر تشبیهی همراه با شرک است و صرفِ مشابهت در لفظ، دلیلِ شرک نیست. ملاک تشبیه خالق به مخلوق، قید ذاتی و استقلالی می‌باشد. شرک به لحاظ موارد تشبیه خداوند به خلق، دارای اقسام مختلفی است. شرک بیِّن یا شرک اللّه و شرکِ قول و وصف، اعتقادی پایدار به خدایانی مستقل از خداوند است که منشأ آثار هستند. چنین شرکی در مقابلِ توحید ذات است و در قرآن عاقبت آن، آتشِ جهنّم معرفی شده است. هر که در دینِ خدا بدعتی بگذارد و یا دینی جدید را پایه گذاری کند نیز مُشرک است. چنین شرکی در مقابل توحید ولایت است. از دیگر موارد شرک، عدمِ پذیرش امامِ الهی و یا تعیین امام از جانبِ خود می‌باشد. این گونه شرک، مخالف توحید در طاعت است. شرکِ خفی نیز کی از اقسام شرک است که از غفلت و سُستیِ ارادۀ انسان ناشی می‌شود. معصیت خداوند، اطاعت از شیطان و هوایِ نفس است. توجّه نکردن به عنایتِ خداوند در استفاده از وسایل و وسایط و در نتیجه نوعی استقلال در تأثیر برای آن ها قائل شدن، مرتبۀ دیگری از شرک است. ریا نیز به عنوان مصداقی بارز از معصیت، عملی شرک آمیز است.

 

نقد و برّرسی ساختار توحید ربوی نزد مخالفان

از دیدِ برخی مخالفان ملاک صفاتِ خدایی، غیبی بودن و شمول داشتن آن است. مخالفان به دلیل وضوح و بداهتِ وجود اسباب و وسایط در ظاهرِ عالم، تصرّفات ظاهری را مصداق شرکِ ربوی نمی‌دانند. معنای قابل فرض برای غیبی بودن، همان غیرِ مادّی بودن می‌باشد. از آن جا که مادّه و غیرِ مادّه در مقابل خداوند برابر است، تصرّف در غیب ملاک صحیحی برای صفتِ خدایی نیست. روح و جن و مَلِک نیز مربوط به غیبِ عالم‌اند و افعال و صفات آن ها غیبی می‌باشد، امّا شریک خداوند نیستند. هم چنین شمول داشتن نیز ملاکِ صحیحی برای صفت خدایی نیست و تفاوتِ خداوند و مخلوفات، در کمیّت مقدورات و معلومات و مسموعات نمی‌باشد. خداوند متعال در شنیدن یک صوت، علم به یک چیز و قدرت بر یک امر نیز با خلقِ خود تباین دارد. ملاکِ صحیح صفت خدایی، استقلالی و ذاتی بودنِ آن است. مخالفان دو دلیلِ عقلی بر ادّعایِ خود در شرکِ ربوبی اقامه می‌کنند و با محدود کردنِ بی دلیل قدرتِ خداوند، در واقع خود به ورطه‌ی شرک غلتیده و دچار گناهی نابخشودنی می‌گردند. ایشان نسبت دادن صفاتِ مخصوص خداوند به مخلوقات را شرک می‌دانند، در حالیکه کلیه‌ی صفات الهی بدون استثناء مختصّ به خداست و این مطلب نیازی به این دلیل نقلی ندارد. در موارد متعدّدی از آیات قرآنی، صفت و یا کمالی هم به خدا استناد داده شده است و هم به مخلوقات دیگر. نفیِ یک صفت از مخلوق و حَصرِ آن در خدا از یک جهت و نسبت دادنِ همان صفت به مخلوق، مستلزم تناقض نیست. آنجا که صفتی از مخلوقی نفی می‌شود، جنبه‌ی استقلالی و ذاتیِ آن مورد نظر است و در نسبت دادنِ همان صفت به مخلوق، جنبه‌ی موهبتی و اعطایی بودنِ آن مورد نظر است. اعتقاد شیعه نسبت به مقامات ائمّه اطهار (ع)، سلیقه ای و شخصی نیست. بلکه مطابقِ تعالیم کتاب و سنّت است و لذا اِسناد به غیر علم نمی‌باشد.

هر فعلی که از فاعلِ مختاری سر بزند، به خود او منتسب است. نتیجه‌ی کارِ سرزده‌ی از یک فاعل مختار، به خداوند نیز منتسب می‌شود. چرا که استطاعت انجام آن را خدا داده است. در ضرر و زیانی که توسّط فاعلی غیرِ خدا به انسان می‌رسد، ظالمانه بودن فعل منتسب به فاعل مختار است و متضرّر شدن انسان به خواستِ تکوینی خداوند صورت می‌پذیرد. خداوند متعال می‌تواند هر موجودی را وسیله و سببِ خیر یا ضرر رساند به دیگری قرار دهد؛ مختار یا مجبور و جاندار یا بی‌جان. این که معصومین (ع) را سببِ نفعِ خود بدانیم، مستلزم شرک نیست.