درباره کتاب
این کتاب که در سال 1387 توسّط محمّدعلی حسین زاده به رشته تحریر درآمده و در سال 1390 توسّط انتشارات نیک معارف به زیور طبع آراسته شده، در مقام جواب دادن به یکی از کتابهای اهل سنّت با عنوان "خلافت و انتخاب" میباشد که در بحث خلافت و انتخاب بعد از رسول خدا (ص) نوشته شده است. نویسنده کتاب فوق الذکر بعضی مطالب بی اساس و و غیر علمی و غیر عقلانی را به عنوان دلایل ادّعای خود آورده است که حتّی ارزش بحث و نقد هم ندارد، امّا متاسّفانه ممکن است برخی افراد فاقد اطّلاعات دینی و علمی فریفتۀ آن سخنان شوند. هرچند از نظر علمی در سطح خیلی پایین و عامیانه بوده و از یک روش غیر منصفانه و غیر عادلانه استفاده کرده است. بدین ترتیب که : از راههای عوام فریبانه دموکراسی غربی استفاده کرده، سخنان خودش را به فرمایشات امیرالمومنین علی (ع) ضمیمه کرده، موجب برداشت ناصحیح از فرمایشات علی (ع) شده، روایات جعلی و نادرستی را نقل کرده، سخان کاملاً دروغی را به نام حضرت علی (ع) نقل کرده و در بعضی موارد حتّی خلاف اصول پذیرفته شده خود اهل سنّت سخن گفته است.
بخشی از ادّعاها و ایرادهای اهل سنّت
-ادّعا میکنند که اسلام انتخاب خلیفه و حاکم بر سرنوشت ملّت را به مسلمین اهل شورا و اهل علم و اخلاص واگذار نموده است و رسول خدا (ص) تصریح نفرمودند که جانشین ایشان چه کسی است!
در کدام منابع دینی دستور داده شده تعیین خلیفه با مردم است؟ در روایات متعدّدی تعیین جانشینِرسول خدا (ص) را از وظایف پیامبر (ص) نقل کرده اند.
-ادّعا میکنند اگر جانشین رسول خدا (ص) تعیین میشد و افرادی او را قبول نمیکردند، مُرتد میشدند و خداوند برای جلوگیری از ارتداد عدّه ای، برای پیامبر اسلام (ص) جانشین تعیین نکرد!
آن عدّه دلیلی نداشت که قبول نکنند مگر به خاطر کفر پنهانشان. اگر خداوند حقیقت را بیان نکرد تا جلوی ارتدادِ عدّه ای را بگیرد، در اینصورت میبایست پیامر (ص) و قرآن را هم نمیفرستاد تا عدّه ای با انکار آنها کافر نشوند. مگر میشود حقیقتی را پنهان کنند تا مبادا عدّه ای با انکار آن مرتد شوند.
-ادّعا میکنند اگر جانشین رسول خدا (ص) تعیین میشد، در حکم نبی بود! در حالی که حضرت محمّد (ص) آخرین پیامبر است!
در حالیکه پیامبر گرامی اسلام (ص) ضمن معرّفی علی (ع) به جانشینیِ خود، موضوع نبوّت را هم منتفی اعلام نموده اند.
میگوید اگر سنّت خدا به تعیین جانشین رسول خدا (ص) واقع میشد، سرانجام به حکومت ظالمان منجر میشد و مردم از حقّ خویش محروم میشدند!
چه تضّادی بین امر خدا و حقّ مردم است که با تعیین جانشین، آن حقّ صایع میگردد؟ چه کسی حقّ مردم را تعیین میکند؟ آیا علّتش جهلِ خدا به حقّ مردم است یا ظلمِ خدا در حقّ مردم؟ رابطه ای بین به وجود آمدن حکومت های ظلم و جور با تعیین جانشینِ رسول خدا (ص) وجود دارد؟ در واقع سخنِ خلاف قرآن میگویند و القا میکنند که حقّ تعیین خلیفه، حقّ مسلّم و غیر قابل انکار مردم است.
-میگوید نظامی که بر پایه انتصاب باشد، مسلماً به دیکتاتوری کشیده میشود و مردم حقّ تعیین رهبر خود را نخواهند داشت!
انتصابی که از سویِ افراد جاهل صورت بگیرد به دیکتاتوری مُنجر میشود، نه از سویِ خدا و رسول خدا (ص). مگر پیامبران که منصوب خدا بودند به دیکتاتوری کشیده شده اند؟ پیامبران را مردم تعیین نکرده اند تا بتوانند جانشین او را نیز تعیین کنند. چگونه است که اگر خدا و رسولش، جانشین پیامبر اسلام (ص) را تعیین نمایند به دیکتاتوری منجر میشود. امّا اگر خلیفه اولّ جانشین خود را تعیین نماید به دیکتاتوری مِنجر نمیشود؟
خلفا چگونه به خلافت رسیدند؟
مدّت بسیار کوتاهی پس از رحلت جانگداز پیامبر اسلام (ص) و پیش از آن که بدن مطهّر ایشان دفن شود و حضرت علی (ع) در حال تهیّه مقدّمات غسل و خاکسپاری آن حضرت بودند، عدّه ای از مهاجرین و انصار در محلّی به نام سقیفه در محلّه بنی ساعدۀ مدینه گرد هم آمدند تا دور از اطّلاع و چشم اهل بیت پیامبر (ص) و بنی هاشم و به خصوص حضرت علی (ع)، به انتخاب خلیفۀ مسلمین و جانشین رسول خدا (ص) بپردازند. چون میترسیدند خلافت را از دست بدهند. وگرنه هیچ خطری در آن زمان دنیای اسلام را تهدید نمیکرد. نه خطر ارتداد مردم، خطر مدّعیان دروغین نبوّت، خطر حمله به مدینه و نه خطر اختلاف بین مسلمانان! چرا که جانشین رسول خدا (ص) مشخّص بود و به دفعات به مردم معرّفی شده بود و مردم نیز او را –امیرالمونین علی (ع)- قبول داشتند و آن چه موجب تفرقه و اختلاف شد، وقایع و اتّفاقات در سقیفه و نتایج حاصل از آن بود. مهمترین علّت این همه عجله این بود که شکستن عهد و پیمان قبیح بود و ایشان میدانستند اگر حضرت علی (ع) از تغسیل و تکفین و تدفین پیامبر اسلام (ص) فراغت پیدا کند و در جمع مهاجرین و انصار حضور داشته باشد، کسی به آن دو توجّهی نخواهد داشت. لذا پیش دستی کرده و ضمن پنهان کاری و توطئه، با عجله و همراه با ضرب و شتم از عدّه ای بیعت گرفتند تا به زعم خودشان حضرت علی (ع) و بنی هاشم و دیگران را در مقابل عملِ انجام شده قرار دهند. از این رو، زمانی که حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) به خلافت علی (ع) استدلال میکنند، انصار در جواب میگویند اگر پیش از بیعت گفته بودید، هیچ کسی در حقّانیت حضرت علی (ع) برای خلافت اختلاف نمیکرد. طبق منابع اهل سنّت، برخی از استدلال هایی که طرفداران خلیفه اول برای گرفتن بیعت با او ذکر کرده اند عبارت است از : ثروتش، پیر بودنش، نسبت قومی اش با پیامبر اسلام (ص)، امام جماعتِ سِنّی، نَسَبِ متوسّط، منزلتِ نژادی، یارِ غار بودنش. با برّرسی سابقه او در تاریخ، چیزی که بیانگر شایستگی او برای خلافت باشد یافت نمیشود. چرا که او هیچ سابقه انجام مسئولیّت و مدیریت نداشته است. او شجاعت مبارزه نداشته و در هیچ میدان جنگی وارد نشده و مبارزه نکرده است. جزء فراریانِ جنگ اُحُد بوده است. همچنین از فراریانِ جنگ حُنین بوده است. او آشنا به احکام اسلام هم نبوده و حتّی حدّ شرعی اسلام را اجرا نکرده است.
با توجّه به مشکلاتی که از سوی خلفای اول و دوم و سپس بنی امیّه برای احادیث و سنّت رسول خدا ایجاد شد، عدّه ای را با تشویق و تطمیع، اجیرِ جعل و ساختن حدیث به نفع خود نمودند. در ادامه با برّرسی احادیث و روایات در خصوص یارِ غار، ضعف و تزلزل آن آشکار میگردد. این نگرانی اهل سنّت از انکارِ همراهی با پیامبر در غارِ ثور بوده که باعث شده مُنکرِ این همراهی را به کفر متهّم کنند.
این در حالی است که پیامبر گرامی اسلام (ص) به طور مکرّر و به هر مناسبتی تلاش میکرد جایگاه رفیعِ حضرت علی (ع) را میان مسلمانان بیان نماید. هرچند اهل سنّت در تبیین مسأله انتخاب خلفا، در یک تناقض گویی سختی قرار گرفته است. در حالی که خلافت هر سه خلیفه باطل است.
در ادامه با بررّسی فضائل ساختگیِ خلیفه اول در قرآن و احادیث و همچنین روایت "عشرۀ مبشّره"، بیشتر به جعلی و ساختگی بودن آن واقف میشویم. درخصوص خلافت خلیفه دوم نیز مشخص میگردد که این خلافت، نه با انتخابِ مردم که صرفاً از سوی خلیفه اول صورت گرفته است. هرچند اعتراض مسلمانان به این انتصاب نیز صورت میپذیرد. از جمله خصوصیات خلیفه دوم میتوان به موارد زیر اشاره نمود: خشن و تند مزاج بودن، طرح سخنانِ مأیوس کننده پیش از جنگِ بدر، شکست و فرار در غزوۀ خیبر، فرار از جهاد در جنگِ اُحُد، ترس از رویارویی با "عمرو بن عبدود" در واقعۀ خندق، فرار از جنگ حُنین، ترس از رفتن نزد قریش در واقعۀ حُدیبیه، شجاعتش بر زنان و ضعیفان، عدم مبارزه در هیچ جنگی با کفّار، صدور دستور جهت کُشتن اعضای شورای تعیین خلیفه، جهالت به مسائل اسلامی و اعتقادی و فقهی، تحریف گری و مخالفت با رسول خدا (ص)، عدم اعطای هیچ مسئولیتی به او، تردید به سخنان و وعده های رسول خدا (ص) و شکّ به نبوّت رسول خدا (ص).
همچنین طبقِ نظر عُلمای اهل سنّت، خلیفه سوم نیز در طول مدّت خلافتش قوانین و حدود الهی، سنّت رسول خدا (ص) و سنّت خلفای اول و دوم را نقض کرده است.
حدیث غدیر
این حدیث از احادیث متواتر و مورد قبول تمام فِرق اسلامی میباشد و هیچ کس در اصل واقعۀ غدیر اختلاف نظر ندارد. این واقعه که رسول گرامی اسلام (ص) در مقابل دیدگانِ بیش از یکصد هزار نفر دست علی (ع) را گرفت و اعلان نمود : "هرکس من مولای اویم، از این پس علی(ع) مولای اوست"؛ مورد قبول تمام مسلمانان میباشد. کسانی که تلاش کرده اند به نحوی از قبول حقّانیّتِ خلیفه بلافصل و معرّفی شده رسول خدا (ص) طفره رفته و خود را از این نعمت هدایت محروم سازند، از آن جا که نتوانستند اصل واقعۀ غدیر انکار نمایند، وارد بحثِ بازی با الفاظ شُدند و اختلاف در معنای "مولی" را تنها بهانۀ خود قرار دادند. در حالی که پیامبر اسلام (ص) با هر لفظی جانشینی حضرت علی (ع) را بیان کرده است.
جانشینان پیامبر اسلام (ص)12 نفرند :
از مطالب قابل تأمّل در کُتب شیعه و سنّی، تعداد جانشینان پیامبر گرامی اسلام (ص) میباشد که هر دو گروه تعداد جانشینان رسول خدا (ص) را دوازده نفر نقل کرده اند. گرچه در همۀ امور اسلامی هیچ راهی جز راهِ اهل بیتِ عصمت و طهارت (ع) به نتیجه نمیرسد و جز ضلالت و گمراهی نتیجه ای ندارد، امّا در موضوع جانشینان رسول خدا (ص) این موضوع آن چنان واضح و روشن و محسوس است که برای اهل سنّت هیچ راه برون رفتی و هیچ راه توجیهی وجود ندارد.
در روایات اهل بیت، از منابع شیعی روایات متعددی در مصداق "اولی الامر" ذیل آیه شریفه 59 سوره نساء نقل شده است که یکی از آنان، پرسشِ جابر بن عبداللّه انصاری از پیامبر اسلام (ص) در خصوص "اولی الامر" است که حضرت در پاسخ به او، آنان را جانشینان و امامان مسلمین از ذریّۀ خود معرّفی نموده و نام و مشخصّات دوازده امام عالیقدر (ع) را ذکر میفرمایند .