مجموعهکامل ( 4جلدی) قصههای جیوا
اتفاقی که در قصههای جیوا افتاد این بود که آخرین قصه، در حقیقت اولین کتاب از این مجموعه سهجلدی بود؛ کتابی که داستان روستایی خوشآبوهوا را روایت میکند. در آن روستا زندگی مردم بر وفق مرادشان است: رودخانهای خروشان جاری است، گندمزارها پر از برکتاند و اهالی کمتر دچار بیماری میشوند.
قصههای جیوا
این کتاب ماجرای دو درخت یعنی جیوا و ساروین را شرح میدهد که هم از طرف شیطانِ خشکسالی و هم از طرف شهرداری، تهدید میشوند. شیطان یا همان ساتان، در شهر طرفداران و هواداران زیادی دارد. بیشتر مردم بدون آنکه متوجه باشند، طرفدار رنگ شرارت هستند. ساروین درختی است که راه میرود و از راهی دور خودش را به جیوا رسانده است. به هرحال آن روز یعنی روز از بین بردن درختها فرا میرسد. ساتان با هماهنگی شهرداری و طوفانهای شرور از تمام دنیا میخواهند این دو درخت را از بین ببرند که اتفاقات عجیبی میافتد... این داستان به خوبی مفهوم از کار افتادن سلاحها و شکست شیاطین و اشرار در زمان ظهور امام زمان را برای بچههای گروه سنی ج، نشان میدهد.
.............................................................................
آخرین قصه روستایعجیب
تا اینکه ساتان وارد آن روستا میشود و میفهمد یکی از رازهای خوشبختی آن مردم این است که آنها به امام زمان قول دادهاند به حق الناس توجه داشته باشند. مردم حق همدیگر را رعایت میکنند و مراقب هم هستند. برای همین ساتان تلاش میکند با کمک دوستش آذرجغد، میان مردم روستا دشمنی ایجاد کند و آنها را به جان هم بیاندازد. همین باعث میشود روستا آن صفا و پاکی و پر آبی را از دست بدهد و رود خروشانش خشک شود. اما در روستا مرد عاقلی هست به نام یوشا. یوشا سعی میکند به مردم بگوید که «ما با امام زمان عهد و قول و قراری داشتیم» او تلاش میکند مردم دوباره متوجه و دوستدار امام زمان باشند اما با تمسخر اکثریت مردم مواجه میشود.
در این حین اتفاقات مهمی برای یوشا میافتد. او در بیرون شهر زندانی میشود و ...