مجموعهکامل (3 حلدی) قصهروستایعجیب
این قصه سه جلدی از مجموعه قصههای جیوا، داستان روستای خوش آب و هوایی را تعریف میکند زندگی مردم آنجا بر وفق مرادشان است. رودخانه خروشان، برکت در گندمزار و مردمی که کمتر مریض میشوند.
تا اینکه ساتان وارد آن روستا میشود و میفهمد یکی از رازهای خوشبختی آن مردم این است که آنها به امام زمان قول دادهاند به حق الناس توجه داشته باشند. مردم حق همدیگر را رعایت میکنند و مراقب هم هستند. برای همین ساتان تلاش میکند با کمک دوستش آذرجغد، میان مردم روستا دشمنی ایجاد کند و آنها را به جان هم بیاندازد. همین باعث میشود روستا آن صفا و پاکی و پر آبی را از دست بدهد و رود خروشانش خشک شود. اما در روستا مرد عاقلی هست به نام یوشا. یوشا سعی میکند به مردم بگوید که «ما با امام زمان عهد و قول و قراری داشتیم» او تلاش میکند مردم دوباره متوجه و دوستدار امام زمان باشند اما با تمسخر اکثریت مردم مواجه میشود. در این حین اتفاقات مهمی برای یوشا میافتد. او در بیرون شهر زندانی میشود و ...