فرزندان مکه :
وقتی "فاطمه بنت اسد" خبر ولادت نوزادی آسمانی و بابرکت از "آمنه" را به همسرش "ابوطالب" اطلاع داد، او نیز مژده ولادت فرزندی جهت یاری و جانشینیِ برادرزاده اش که نامش را "محمّد" نهادند داد. سی سال بعد در شب سیزدهم ماه رجب، وقتی "فاطمه بنت اسد" از همان نقطه از خانه کعبه که سه شب پیش شکافته و وارد شده بود در حالی که نوزادش را در آغوش گرفته بود خارج شد، ستاره های شهر جان گرفتند و آسمان نور باران شد. خداوند فرزند او را بنده شایسته و برگزیده خود گردانده و نام او را به خاطر بلندی و بزرگی نام خویش، "علی" گذارده است.
"ابوطالب" پس از پدرش "عبدالمطلب" بزرگِ خاندان "هاشم" –مهمترین خاندان قریش- بود و بیش از دیگران بزرگان قریش، مورد احترام بود و در بین ایشان مقامی خاصّ داشت. در روزگاری که قریش گرفتار بت پرستی بودند و در کعبه بتهای گوناگون نگه میداشتند، هرگز بتی را نپرستید و ایمانش به خدای یگانه را به شرک آلوده نساخت. حضرت محمّد (ص) که پیش از تولد پدرش و در شش سالگی مادرش را از دست داده بود، برای او و همسرش همچون فرزندی بود که مانند امانتی گرانبها مراقبت میکردند و از چشمه محبت خویش سیراب مینمودند.
پس از ازدواج حضرت محمّد (ص) با "خدیجه"، حضرت علی (ع) را که در شش سالگی به سر میبرد نزد خود بردند و سرپرستی اش را برعهده گرفتند و او در خانه پسر عمویش پرورش یافت و در دامانش نشست و با اخلاقش خو گرفت و راه و رسم زندگی را از ایشان فراگرفت.
آن زمان که حضرت محمّد (ص) ندای وحی را شنید و پیام آور توحید شد، پیش از همه همسرش خدیجه و بلافاصله پس از او، پسرعمویش حضرت علی (ع) به او ایمان آوردند و اسلام پیشه کردند. در سال سوم بعثت که حضرت محمّد (ص) فرمان یافت که دعوتش را آشکار کند، چهل تن از بزرگان قوم را به خانه عمویش ابوطالب دعوت کرد و آنان را به اسلام فرا خواند. پس از سه بار دعوت، هر بار فقط علی (ع) برخاست و دعوتش را اجابت نمود. آن گاه حضرت محمّد (ص) نگاه پرمهر خویش را روانه او کرد و فرمود: ای علی! تو جانشین و وصی و خلیفه پس از من خواهی بود.
بدین ترتیب حضرت علی (ع) در سنّ ده سالگی نخستین مرد مسلمان و در سنّ سیزده سالگی وزارت و جانشینی پیامبر اسلام را از آن خود گرداند.
کینه توزی بنی امیه :
خاندان بنی امیه که از فرزندان "عبدالشمس" و نواده "عبدمناف" بودند، تحملّ سروری و بزرگی "عبدالمطلّب" را نداشتند و به "بنی هاشم" حسادت میورزیدند و درصدد بوند تا تاج افتخار و سربلندی ایشان را بربایند. پس از بعثت حضرت محمّد (ص) و انتشار دعوتش، آتش حسادتشان شعله ور شد و با افزایش تعداد پیروان رسول خدا، به آزار و اذیّت و شکنجه مسلمانی که از دیگر نقاط به مکّه آمده بودند و پشتیبانی در قریش نداشتند پرداختند و ایشان را تنبیه و مجازات مینمودند. تعدادی از مسلمانان با اجازه حضرت محمّد (ص) تحت سرپرستی جعفربن ابی طالب –برادر حضرت علی (ع)- راهیِ کشور حبشه شدند و در آن سرزمین سکونت گزیدند. این کار مسلمانان بیش از پیش خشم آنان را برانگیخت و به فکر انتقام افتادند. بزرگان قریش با یکدیگر پیمان نامه ای منعقد و امضا کردند تا با هیچیک از فرزندان "عبدالمطلب" مدارا نکنند. بدین ترتیب کار "بنی هاشم" و پیروان حضرت محمّد (ص) در مکّه دشوار شد و حضرت محمّد (ص)، خانواده و پیروانش به درّه ای در نزدیکی شهر مکّه –که بعدها به "شعب ابوطالب" معروف شد- کوچ داده شدند. حضرت علی (ع) نقش ارزنده ای در تامین آذوقه ساکنان آنجا برعهده داشت. بعد از گذشت سه سال، حضرت محمّد (ص) از طریق عمویش "ابوطالب" به بزرگان قریش خبر داد که به فرمان خداوند متعال، موریانه متن پیمان نامه مشرکان را خورده است. بدین ترتیب مسلمانان به خانه های خود بازگشتند و زندگی در مکّه را از سر گرفتند. چند ماه پس از این واقعه، "ابوطالب" راهی دیار آخرت شد و رسول خدا (ص) را از حمایتهای بیدریغ خود محروم گردانید. مدّتی بعد، همسر گرانقدر و یار یکرنگ رسول خدا (ص)، خدیجه کبرا نیز به سرای باقی شتافت و در بهشت الهی ساکن گردید. از دست دادن این دو پشتیبان بزرگ، آن سال را به سال اندوه برای پیامبر اسلام (ص) تبدیل کرد و حضرت علی (ع) را برای پذیرش مسئولیتهای بزرگتر چشم به راه آینده نگاه داشت.
خبر ظهور پیامبر از مکّه فراتر میرفت و بر عدّه مسلمانان افزوده میشد. از جمله ایشان مردمانی از شهر "یثرب" بودند. مشرکان که از گسترش روزافزون مسلمانان دچار وحشت شده بودند، تصمیم به قتل پیامبر اسلام (ص) گرفتند. به لطف پروردگار، حضرت محمّد (ص) از این تصمیم آگاه شد و از درگاه خداوند فرمان یافت که به سوی "یثرب" هجرت کند. شبی که قرار بود چهل نفر از قبایل گوناگون با شمشیر به خانه رسول خدا (ص) حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند، حضرت علی (ع) در بستر ایشان آرمید و بدین ترتیب توطئه مشرکان خنثی گردید. حضرت محمّد (ص) چند روز به منطقه "قبا" در نزدیکی "یثرب" رسید و در آنجا دوازده روز به انتظار ماند تا حضرت علی (ع) به او بپیوندد. حضرت علی (ع) در مکّه به سفارش های رسول خدا (ص) عمل کرد و امانتهای نزد آن حضرت را به صاحبانش بازگرداند و سپس به همراهی فواطم و تعداد دیگری از مسلمانان، قدم در بیابان گذاشت و پس از سرکوبی مشرکانی که به تعقیبشان پرداخته بودند، خود را به آغوش حضرت محمّد (ص) رساند. ازخود گذشتگی و رشادت بیمانند حضرت علی (ع)، هجرت پیامبر اکرم (ص) را با موفّقیت همراه کرد و اسلام را از حیاتی دوباره برخوردار ساخت.
ستاره های درخشان :
فرشته وحی از آسمان فرود آمد و از طرف خالق هستی پیامی برایشان داشت: مومنان برادر یکدیگر هستند. با نازل شدن این آیه، پیامبر اسلام (ص) بین مسلمانان پیمان برادری بست که روح صمیمیت و دوستی را بین مهاجران و انصار استوار ساخت. هر مومنی برادری از میان اهل ایمان دارد، در حالی که از او ارث نمیبرد. سلمان با ابوذر، مقداد با عمار و البته طلحه با زبیر، ابوبکر با عمر و عثمان با عبدالرحمن بن عوف. مسلمانی باقی نمانده بود مگر این که برادری برای او انتخاب شد. امیرالمونین گوشه ای ناظر بود و منتظر. پیامبر اسلام (ص) نگاهی پر مهر به او انداخت و فرمود: خدایا، علی (ع) از من است و من از اویم. مردم، آگاه باشید هر که من مولای او هستم، پس علی (ع) مولای اوست.
در اوایل سال دوّم بعد از هجرت، جبرئیل برای ازدواج بیمانند از آسمان به زمین آمد و پیام پروردگار را ابلاغ کرد. خداوند ساکنان بهشت را امر کرد تا همه بهشت را آذین بندی کنند. آگاه باشید که امروز، روز علی ابن ابی طالب(ع) است. همه شما را شاهد میگیرم که فاطمه (س) دختر محمد (ص) را به ازدواج پسر ابی طالب در آوردم و راضی بر وصلت این دو با هم هستم. فاطمه (س) برای پدرش، مادری کرد و با دستان کوچکش آثار حزن و اندوه را از چهره او زدود و علی (ع)، برادر رسول خدا (ص) بود. آن شب مدینه شاهد این پیوند بود. ازدواجی ساده و مراسمی بی تکلّف و ساده ترین عروسی که مدینه به خود دیده بود.
جنگ بدر :
با شروع جنگ بدر، طلایه داران لشگر اسلام، علی (ع) و حمزه(س) بودند و پرچمدار سپاه شرک، ولید و شیبه. دو سپاه در برابر هم صف بستند. آنگاه رسول الله (ص)، عمویش حمزه (س)، پسر برادرش علی (ع) و پسر عمویش عبیده را به میدان فرستاد. سرزمین حجاز نبردی به اینگونه به یاد نداشت. بنی هاشم کمتر در جنگها شرکت میکردند. آنان مردمان صلح جو و آرام بودند. نگاهها بیشتر در یک نقطه متمرکز بود. آنجا که ذوالفقار با ضربات پی در پی حریف خود را به بازی گرفته بود و ناگهان چون برق بر دوش ولید نشست. پس از هلاکت شیبه و عقبه، ابوجهل که به تعداد زیاد سپاه خود مغرور بود، فرمان حمله عمومی داد و صفها در هم آمیخت. در همه صحنه ها علی (ع) حضور داشت. نبرد پایان یافت و سپاه کفار در کمال ناباوری شکست خوردند. باقیمانده شکست خورده ها در بازگشت هم قسم شدند تا انتقام بگیرند.
جنگ احد :
یکسال بعد از شکست کفار در جنگ بدر، مشرکان قریش سپاهی بزرگ آراستند و با پنج هزار جنگجو به سوی مدینه حرکت کردند. ابوسفیان به خالدبن ولید دستور داد تا در حین نبرد، مسلمانان را دور بزند و از پشت کوه به ایشان حمله کند. طلحه با علی (ع) وارد جنگ تن به تن شد و برای مبارزه پیشدستی کرد. ولی آنگاه که ضربتی خورد و بر زمین افتاد و علی (ع) بالای سرش رفت، به التماس افتاد و امام را قسم داد تا او را رها کند و حضرت نیز رهایش کرد. بعد از او مرد دیگری پرچم شرک را از زمین برداشت و دیری نپایید که او هم به دست علی (ع) کشته شد.
حمله عمومی آغاز شد و لشگر اسلام آنچنان با شتاب به سوی یاران ابوسفیان شتافتند که همگی فرار کردند. یاران عبدالله بن جبیر که از سوی پیامبر (ص) ماموریت مراقبت از تنگه را برعهده داشتند، وقتی از دور دیدند همه در حال جمع آوری غنائم هستند، بی توجه به فرمان ایشان محافظت از تنگه را رها کردند و از کوه سرازیر شدند.در این هنگام خالد بن ولید به طرف تنگه احد روانه شد و آنجا را دور زد و از پشت سر به مسلمانان حمله کرد. آن روز بازوی توانای شیطان در احد، خالدبن ولید بود. در این گیر و دار، جمعی فرار کردند و رسول خدا (ص) را در میدان نبرد تنها گذاشتند. دیگر هیچ مسلمانی نبود که از رسول خدا (ص) دفاع کند، جز علی (ع). جان پیامبر در خطر بود. آنجا فقط علی (ع) بود و دریایی از دشمن. بی محابا به صفوف مهاجمان زد و آن را کاملا به هم ریخت. برخی از مسلمانان بازگشتند، مشرکین سرمست از پیروزی و نا امید از کشتن پیامبر (ص).
توطئه یهود :
مردان یهود هیچگاه با رسول خدا (ص) و یارانش صادقانه برخورد نکردند. بزرگان یهود نزد ابوسفیان رفتند تا جنگی بزرگ با همراهی تمام قبایل عرب راه بیاندازند و مسلمانان را نابود کنند. تعداد جنگجویان مسلمان بسیار ناچیز و اندک بود. سلمان فارسی -مردی از تبار ایرانیان و محبوب رسول الله (ص)- پیشنهاد حفر خندقی پیرامون مدینه داد. وقتی سپاهیان مکه از راه رسیدند، با دیدن خندق ناچار به توقف شدند. پس از چند روز، عده ای از مشرکان به سرکردگی “عمروبن عبدود” از خندق عبور کردند و او پس از رجز خوانی، همآورد طلبید. لرزه بر اندام مسلمانان افتاد و پشت رسول خدا (ص) پناه گرفتند. رسول خدا (ص) فرمودند: چه کسی شرّ او را دفع میکند؟ پس از سه بار پرسش، فقط علی (ع) بود که هر بار درخواست ایشان را اجابت نمود و سرانجام رسول الله (ص) موافقت کرده و فرمودند: “اینک تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفته است.